برف وامید

 

مثل برفی که روتن خشک وخسته زمین می نشینه.امیدروی قلب خسته من نشسته وکم کم داغ دردهایی که کشیدم داره سردمیشه. 

 

مازنهاموجودات عجیبی هستیم خداچطوراینهمه صبوری  

 

وتحمل روتووجودظریف مازنهاقرارداده!!!

پرواز

حرفهاموبهش زدم.حرفهایی که مدتهاست روی دلم سنگینی میکنه.آخیش سبک شدم اینقدرسبک شدم که میتونم پروازکنم.آزادو رهادرست مثل یک پرنده وحشی 

درسته که حالم هنوزمثل اول اولش خوبه خوب نشده امامهم اینه که باصبروآرامش دارم کم کم زخمهاموالتیام میبخشم.تومدت رابطه دردهایی کشیدم که نتونستم پیش کسی به زبون بیارم حتی نوشتنش تواین وبلاگ که کسی منونمیشناسه هم برام سخته.عوضش این دردهاوسختیهاامروزازمن زن مقاومتری ساخته یعنی امیدوارم که بسازه ودیگه اشتباهات وحماقتهای گذشته روتکرارنکنم...خدایاتنهام نذارشرمنده که هروقت دلم میشکنه وضعیف میشم میام سراغت اماتوروزهای سخت فقط توهستی که میتونی آرومم کنی ومنوبه زندگی برگردونی 

چقدرخوب که من خدای مهربونی دارم که کنارم میمونه وکمکم میکنه